ماهیت صهیونیسم و فراماسونری

ماهیت صهیونیسم و فراماسونری

سخنرانی  کشیش دکتر ریاض جرجور

این سخنرانی در  یک همایش علمی و با عنوان صهیونیسم مسیحی یا صهیونیسم آمریکایی؟ در فرهنگسرای امام خمینی در بیروت انجام شد و به همراه دیگر سخنرانی ها در یک کتابچه ویژه و در چارچوب سلسله کتاب های منتشر شده از این مرکز، به چاپ رسید.

.'

 

'.

این سخنرانی در  یک همایش علمی و با عنوان صهیونیسم مسیحی یا صهیونیسم آمریکایی؟ در فرهنگسرای امام خمینی در بیروت انجام شد و به همراه دیگر سخنرانی ها در یک کتابچه ویژه و در چارچوب سلسله کتاب های منتشر شده از این مرکز، به چاپ رسید.

دیباچه

 

واقعا خوشحالم از اینکه شامگاه امروز مهمان فرهنگسرای امام خمینی هستم تا اینکه در مورد یکی از موضوعات بسیار مهم روز با شما صحبت کنم، آن هم در این وضعیت بحرانی و سختی که عزیزان مان در عراق، فلسطین، لبنان، سوریه و دیگر کشورهای عربی پشت سر می گذرانند.

جنگی که ایالات متحده آمریکا و انگلستان علیه عراق به راه انداختند، به حق، یک اشغالگری نوین است که از نظر اخلاقی و قانونی نیز محکوم شده است و نه تنها ملت عراق، بلکه تمامی ملت های خاورمیانه با آن دست به گریبان هستند. این اشغالگری نوین، تهدیدی برای نظم و امنیت جهانی و آرامش در منطقه و جهان است.

جنگ عراق که تمامی ملت های جهان از جمله ملت هایی که دولت هاشان در آن شرکت داشتند، آن را محکوم کردند، اساس آن یک ایدئولوژی استعمارگرایانه، توسعه طلبانه و نژادپرستانه صهیونیستی است که در حال حاضر ملت فلسطین در زیر ماشین جنگی اش به سر می برد، ملت سوریه از اشغالگری های آن در بخشی هایی از خاکش رنج می برد و دلاورمردان مقاومت لبنان نیز در برابر وحشی گری های صهیونیست ها مقاومت کردند و آن ها را از خاک کشورشان بیرون راندند. نمایندگان ایدئولوژی صهیونیسم، چهره های سیاسی حاکم بر کاخ سفید و پنتاگون هستند که در مورد سرورشان جناب بوش چنین می گویند که به یک جریان اصولگرای مسیحی وابسته است که به درست و یا اشتباه نام « صهیونیسم مسیحی» بر آن اطلاق می شود. موضوع بحث بنده، امروز درباره این جریان است. عقل حکم می کند که بحث خود را با یک سوال آغاز کنیم. آیا صهیونیسم همان صهیونیسم مسیحی است یا آنکه یک صهیونیسم آمریکایی است که از مسیحیتی که به دور از میراث های اصیل مسیحیت است، به عنوان سرپوشی دینی برای مشروعیت بخشیدن به سیاست های خود استفاده می کند.

متدلوژی علمی اقتضا می کند که بنده بحث را با تعریف اصطلاحات آغاز کنم و بعد از آن به ریشه های تاریخی، لاهوتی بودن و یا نبودن صهیونیسم مسیحی، تاثیرات سیاسی این اندیشه و خطری که برای مسیحیت، امنیت و سلامت ملت های منطقه دارد، بپردازم. تعریف اصطلاحات صهیونیسم مسیحی را با عبارت « حمایت مسیحیان از صهیونیسم» تعریف می کنند، البته گفته شده که یک جنبش قومی است که برای بازگشت ملت یهود به فلسطین و حاکمیت شان بر زمین تلاش می کند. صهیونیست های مسیحی خود را مدافع ملت یهود، به ویژه « دولت اسرائیل » می دانند. ضمنا حمایتی که از آن سخن گفتیم، شامل مخالفت و دشمنی با تمام کسانی می شود که از اسرائیل انتقاد می کنند.

« والتر ریگنز »، دبیر کل «سفارت بین المللی مسیحیت» که یکی از مدرن ترین و خطرناک ترین نهادهای صهیونیستی است که مرکز آن در قدس قرار دارد، به شیوه ای سیاسی به تعریف اصطلاح صهیونیسم مسیحی می پردازد و می گوید: «این واژه بر هر مسیحی که از اهداف صهیونیستی حکومت، ارتش، دولت و فرهنگ اسرائیل حمایت می کند، اطلاق می شود.»

گری فالویل از کشیش های مسیحی و بنیانگذار جمعیت فعالیت های سیاسی اصولگرایانه موسوم به «اکثریت اخلاقی» که سال هاست دین اسلام را به تروریستی بودن متهم می کند، می گوید: « هر کس که به کتاب مقدس ایمان داشته باشد، می بیند که مسیحیت و دولت جدید اسرائیل پیوندی جداناشدنی دارند. بی گمان تاسیس دولت اسرائیل در سال 1948 ـ در نگاه هر مسیحی که به کتاب مقدس ایمان دارد، تحقق پیش گویی های موجود در دو کتاب عهد قدیم و جدید است.»

اندکی بعد به این مسئله خواهیم پرداخت. در پایان بخش تعریفات ارائه شده در مورد این اصطلاح، باید خدمت تان عرض کنم که بر اساس بیانیه کمیته اجرایی شورای کلیساهای خاورمیانه که در آوریل سال 1986 صادر شد، صهیونیسم مسیحی عبارت است از یک تراژدی و فاجعه در استفاده از کتاب مقدس، سوء استفاده از احساسات دینی در راستای تلاش برای تقدس بخشیدن به جریان تاسیس یک دولت و گسترش سیاست های یک حکومت خاص.

پس صهیونیسم مسیحی هیچ جایگاهی در خاورمیانه ندارد و باید از سوی کلیسای بین المللی نیز طرد شود. صهیونیسم مسیحی در واقع انحراف از ایمان حقیقی به مسیحیت و دفاع از برنامه های سیاسی و قومی خاصی است که یهود را نژاد برتر می داند و همان طور که یکی از رهبران کلیسای انجیلی می گوید: « آنها هیچ توجهی به مسیح ندارند.» یک کشیش فلسطینی درباره صهیونیست های مسیحی می گوید: « آنها تنها ابزار ویرانگری و تخریب هستند و به هیچ وجه اهمیتی به مسیحیان اصیل فلسطین نمی دهند.»

ریشه های تاریخی و دینی صهیونیسم مسیحی

صهیونیسم مسیحی ـ همان طور که امروز ما آن را می شناسیم ـ در انگلستان قرن 17 شکل گرفت و پیوندی کامل با سیاست و تصور تشکیل دولت یهود ـ به عنوان تحقق پیش گویی های کتاب مقدس ـ داشت. این اندیشه در مرحله بعد به ایالات متحده انتقال یافت و علاوه بر بعد بین المللی، ابعاد سیاسی روشن و ثابتی به خود گرفت. در اینجا به صورت مختصر به دو دوره اصلی تاریخ صهیونیسم مسیحی می پردازیم، ولی پیش از آن باید به این نکته اشاره کنم که ریشه های فکری و نظری این جریان به ما قبل قرن شانزدهم باز می گردد.

اندیشه «هزاره» دیباچه شکل گیری صهیونیسم مسیحی

صهیونیسم مسیحی یک ایدئولوژی دینی سیاسی تقریبا جدیدی است که ریشه هایش را باید در قرن اول ظهور مسیحیت و در یک جریان دینی موسوم به هزاره (Millenarianism) جستجو کرد. هزاره یک اعتقاد دینی است که در محافل مسیحی که اصالتی یهودی داشتند، مجال ظهور یافت. «هزاره» نشات گرفته از یک باور یهودی به نام «المشیحیا» و تفسیر لفظی آن چیزی است که در سفر رویای یوحنا ـ 20/3 ـ 6 و با این مضمون آمده است: «حضرت مسیح به این دنیا بر می گردد در حالی که قدیس ها در اطراف او حلقه زده اند تا اینکه هزار سال بر روی زمین حکومت کند.» شاید ادعای نبوت مونتانوس در سال 172، تعبیری آشکار از نتایج عملی جنبش هزاره باشد. مونتانوس معتقد بود که حیات معنوی و اخلاقی مردان کلیسا به خاطر تاثیر جهان فاسد اطراف، رو به انحطاط گذارده است و از همین رو، برای آنکه آن را به عصور اولیه مسیحیت باز گرداند، مدعی شد پیامبر جدیدی است که خداوند مبعوث کرده است. بعد از آن نیز نوید حضور در اورشلیم، ظهور حضرت مسیح در «آسیای صغیر» و تاسیس دولتی با دوام هزار ساله را به مردم داد. جنبش هزاره فراز و نشیب زیادی را طی کرد. مومنان به هزاره در قرون وسطی، اندیشه هایی مسیحی را که به دور از ایمان حقیقی بود، برای خود انتخاب کردند و موضعی مخالف را در مقابل کلیسای رم، پاپ اعظم و کاتولیک ها برگزیدند و از پایان قرن یازدهم می بینیم که تعداد زیادی از این مومنان به هزاره تحت لوای حملات صلیبی حاضر شدند ؛ ولی تا قرن هفده، جنبش هزاره که معتقد به بازگشت دوباره مسیح و حکومت هزار ساله اش بر روی زمین بود، هیچ صبغه یهودی که به بازگشت یهودیان به فلسطین تاکید داشته باشد، نداشت.

صهیونیسم مسیحی در انگلستان

نخستین قراین تفسیر حرفی کتاب مقدس و پیوند دادن مطالب آن با سیاست و به ویژه تصور تشکیل دولت یهودی به عنوان تحقق پیش گویی های کتاب مقدس، در انگلیس قرن 17 مجال ظهور یافت. این تحول در عصر «پیوریتن ها» شکل فزآینده ای به خود گرفت، البته بعد از آنی که در عصر «الیزابتی» یک سیر قهقهرایی را طی کرده بود. از جمله نشانه های پدیده ای که ذکر آن رفت، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

ـ زبان عبری، به زبان نماز در کلیسا مبدل شد.

ـ روز یادبود قیام حضرت مسیح از روز یک شنبه به روز شنبه (یهودیان) انتقال یافت.

ـ برخی از «پیوریتن ها» از دولت خواستند که تورات یعنی عهد قدیم را به عنوان قانون اساسی انگلستان قرار دهد.

ـ در سال 1588 می بینیم که یک عالم دینی انگلیس که «بریتمان» نام دارد، به منظور تحقق پیش گویی های کتاب مقدس، خواستار بازگشت یهودیان به فلسطین می شود.

ـ در سال 1615، یکی از اعضای پارلمان انگلستان به نام «سر هنری فینش» از دولت می خواهد که از بازگشت یهودیان به فلسطین حمایت کند و چنین می نویسد:

«یهودیان یک اقلیت پراکنده نیستند، آنها یک امتند و امت یهود به میهن خود باز خواهد گشت و تمامی اکناف زمین را آباد و تا ابد، به سلامت در سرزمین خود زندگی خواهد کرد.»

پایه های دینی، سیاسی و ایدئولوژیکی صهیونیسم مسیحی در انگلستان را «اولیور کرمویل» بنیان گذاشت. او به مدت ده سال (1649 ـ 1659) ریاست انجمن «پیوریتن ها» را به عهده داشت و همان فردی بود که خواستار تشکیل کنفرانسی در سال 1655 برای وضع قانون بازگشت یهودیان به انگلستان و لغو قانون شاه ادوارد مبنی بر تبعید یهودیان از این کشور شد. در این کنفرانس، صهیونیسم مسیحی با منافع استراتژیک انگلستان گره خورد و «کرمویل» نیز از همان زمان، توجه زیادی به طرح اسکان یهودیان در فلسطین داشت.

با آغاز قرن 19، یک کشیش مسیحی به نام «لویس وای» مجال ظهور یافت که در سال 1809 مدیریت انجمن انگلیسی «ترویج مسیحیت در میان یهودیان» را به عهده گرفت. این انجمن با تلاش هایش به یک قدرت بزرگ در گسترش عقاید صهیونیسم مسیحی از جمله بازگشت یهودیان به فلسطین بدل شد. «هنری دارموند» از اعضای مجلس سنای انگلستان، شخصیت مهم دیگری بود که در انتشار اندیشه صهیونیسم مسیحی در این کشور نقش بسزایی را ایفا می کرد. «دارموند» پس از سفر به سرزمین مقدس (فلسطین) فعالیت های سیاسی خود را کنار گذاشت و تمام زندگی خود را وقف آموزش اصولگرایی مسیحی و نوشتن در مورد این اصولگرایی و پیوندش با بازگشت یهودیان به فلسطین کرد.

«لرد شافتسبوری» (1818 ـ 1885) یکی از بزرگ ترین مصلحان اجتماعی انگلستان بود. او یکی از معتقدان تندرو به هزاره و از جمله افرادی بود که برای بازگشت یهودیان به فلسطین تلاش می کرد. دیدگاهش نسبت به یهودیان تا حد زیادی بر اساس کینه و نفرت بود و ترجیح می داد که آنها را به جای انگلستان، در فلسطین ببیند. از جمله صهیونیست های مسیحی انگلیس که بیشترین نقش را در سیاست داشت، کشیش «ویلیام هشلر» بود. او در سفارت انگلستان در وین خدمت می کرد و کسی بود که برنامه کوچاندن یهودیان روسیه به فلسطین را تدارک دید. وی در سال 1894، کتابی را با عنوان «بازگشت یهودیان به فلسطین» نگاشت و مسئله بازگشت را بر اساس اصل تحقق پیش گویی های موجود در کتاب عهد قدیم مورد بررسی قرار داد. از همه مهم تر اینکه «ویلیام هشلر» از پیروان و هواداران پدر صهیونیسم ـ تئودور هرتزل ـ بود و در مراحل حساس، او را مورد حمایت سیاسی خود قرار می داد. هشلر که خود یکی از اعضای لابی در انگلستان بود، در مدتی قریب به سی سال، از تمامی تلاش خود برای حمایت از صهیونیسم استفاده کرد.

در پایان باید نام «لرد آرتور بالفور» را ذکر کنیم. کسی که در سال 1917 وعده تشکیل یک میهن ملی را به یهودیان داد. بالفور یکی از هزاره باورها و از جمله صهیونیست های مسیحی انگلستان بود و دیدارهایی شبه پیوسته با «هرتزل» و «وایزمن» داشت.

پایان جهان به شیوه آمریکا

در قرن بیستم، جریان صهیونیسم مسیحی به ایالات متحده انتقال یافت؛ به ویژه بعد از آنکه دولت اسرائیل شکل گرفت و برخی آیات موجود در کتب دینی، با تفسیر سیاسی مستقیمی که از آن صورت می گرفت، در واقعیت تجلی یافت و باعث حمایت از این دولت شد. صهیونیست های مسیحی آمریکایی به شکل بی نظیری، رسانه های گروهی را برای انتشار افکار، باورها و رویاهای شان به خدمت می گرفتند. اگر به عنوان نمونه، پایان جهان را به شیوه ای که صهیونیست های مـسیـحـی تـصـور و تـعـریـف مـی کـنـنـد، بـررسـی کـنـیـم؛ می بینیم که بازتابی از اشغالگری آمریکا در عراق، واکنش دولت کنونی آمریکا به حوادث یازده سپتامبر 2001 و به راه انداختن جنگی که به زعم خودشان علیه تروریست در جهان است، در آن دیده می شود.

پایان جهان به شیوه آمریکایی ـ صهیونیستی، از نظر ظاهری با متون برخی اسفار عهد قدیم مانند «حزقیال» و «دانیال» و اسفار عهد جدید مانند سفر رویای یوحنا مطابقت دارد و مستند این اندیشه نیز همان متون است. هواداران نظریه پایان جهان ـ به شیوه آمریکایی صهیونیـسـتـی ـ بـر ایـن بـاورنـد کـه جـهـان بـه آن شـکـلـی کـه مـا می شناسیم، در آستانه پایان یافتن است و بعد از آن یک هزاره جدید شروع می شود که بشر در آن با صلح، خیر و اخوت زندگی می کند و حتی صلح در جامعه حیوانات نیز سریان می یابد. به نظر هواداران این نظریه، جهان در آستانه نابودی است نه به خاطر دیوانگی یک ژنرال و یا یک سیاستمداری که جنگ هسته ای را به راه می اندازد، بلکه این خواست الهی است.

به نظر «هزاره باورها»، نابودی جهان به هیچ وجه باعث نگرانی نیست چرا که بستر را برای ظهور دوباره مسیح آماده می کند، ولی قبل از ظهور ایشان برخـی حـوادث بـایـد رخ دهـد کـه نـشـانـه آخـرالـزمـان به شمار می رود که از آن جمله بازگشت یهودیان، شکل گیری مجدد دولت «اسرائیل»، ظهور مسیح دجال و به راه افتادن موجی از خشونت و درگیری در جهان است.

به نظر جماعت مذکور، تمامی این مسائل با جنگ «آرماگدون» به اوج خود می رسد. آرماگدون روستایی است که نام آن در سفر رویای یوحنا آمده است. در این روستا که در شمال قدس قرار دارد، جنگ میان حق و باطل که شمار زیادی از ملت ها نیز در آن شرکت خواهند کرد، در خواهد گرفت و در لحظه ای که جهان در آستانه نابودی است، حضرت مسیح ظهور خواهد کرد. توضیحات تفصیلی زیادی در مورد این حادثه وجود دارد که فرصت ذکر آن را نداریم. نکته مهمی که در این میان وجود دارد، آن است که از سلاح هسته ای به عنوان ابزاری برای تحقیق مقاصد الهی یاد می شود و با نظر به اینکه هزاره بـاوران، خاورمیانه را عرصه جنـگ آخـرالـزمـان می دانند، تمایل برای تفسیر حوادث جاری در سیاست از نقطه نظر «پایان جهان» امری مشروع و بلکه ضروری است.

قدرگرایی، محور اندیشه های اصولگرایان مسیحی

بیشتر اصولگرایان مسیحی ـ اگر نگوییم همه شان ـ به قدرگرایی ایمان دارند و تسلیم آن هستند. قدرگرایی از نظر آنان تلاشی است برای تفسیر تاریخ روابط خدا با بشر بر اساس دوره های مختلف. «اس. ای. سکافیلد» از برجستگان این اندیشه می گوید: «هر قدری، دوره ای از زمان است که بشر در آن ـ بر اساس وحی خداوندی ـ مورد آزمایش قرار می گیرد.» بیشتر نظریه پردازان قدرگرایی بر این باورند که ما هفت قدر یا دوره زمانی داریم که حکایت از تحول روابط خداوند با بشر است، به گونه ای که خداوند میزان اطاعت بشر را می آزماید. ما در حال حاضر در دوره ششم هستیم یعنی دوره کلیسا و نعمت. دوره بعدی که حضرت مسیح باز می گردد و حکومت هزار ساله اش را تشکیل می دهد، دوره هفتم است.

این مذهب و تفکر مبتنی بر دو فرض است:

اولین فرض، جدایی میان «اسرائیل» (ملت یهود، ملت برگزیده خداوند بر روی زمین) و کلیسا (ملت برگزیده خدا در آسمان) است.

دومین فرض، ضرورت تفسیر کتاب مقدس به شیوه ای حرفی و ظاهری است.

با این دو فرض، می توان دو نتیجه زیر را گرفت:

1ـ زمین ملک ملت یهود است.

2ـ پیش گویی های مربوط به بازگشت یهودیان به سرزمین مقدس، برای دومین بار در دو قرن نوزده و بیست صورت گرفته است.

در یک نگاه کلی به این دیدگاه، پی می بریم که مذهب قدرگرایی، تحریف مسیحیت و نوعی ایدئولوژی نژادپرستانه است.

سفارت بین المللی مسیحیت و بعد بین المللی صهیونیسم مسیحی

حمایت مسیحیان اصولگرا از اسرائیل که در نظر بسیاری از افراد وابسته به یک نوع نگرش خاص به جهان ـ یا بهتر بگوییم ـ به پایان جهان است، مبتنی بر تبلیغ مسیحیت در میان یهودیان است، ولی سوال اینجاست که آیا یهودیان به این مسئله رضایت می دهند؟ من همیشه این سوال را از خودم می پرسم. به نظر می رسد که این مسئله در نظر برخی یهودیان تندرو باعث تردید و شک شود، ولی در نگاه سیاستمداران اسرائیلی مشکل بزرگی به شمار نمی آید، زیرا کسب حمایت سیاسی برای دولت اسرائیل اولویتی است که بر مسائل دینی صرف مقدم است.

گفتنی است که مسیحیان اصولگرای صهیونیست در مواضع خود ـ به منظور دلگرمی و اطمینان بخشیدن به یهودیان ـ می گویند که قصد تبلیغ مسیحیت را ندارند، بلکه می خواهند از یهودیان حمایت کنند و یا بر اساس آنچه در سفر «اشعیا» 40: 1 ـ 2 آمده است، در راستای «همدردی کردن» با آنها بکوشند. یکی از برجسته ترین نمایندگان این جریان و خطرناک ترین آنها امروز جماعتی است که نام «سفارت بین المللی مسیحیت» را به خود گرفته است. این سفارت در سال 1980 تشکیل و واکنشی به اقدام سیزده دولتی بود که سفرای خود را از قدس فراخوانده بودند. دول مذکور بعد از آنکه اسرائیل، شهر قدس را به عنوان پایتخت ابدی خود معرفی کرد، به نشانه اعتراض دست به این اقدام زدند.

سفارت بین المللی مسیحیت در 50 کشور جهان شعبه دارد و در ایالات متحده نیز 20 سرکنسولگری دارد که وظیفه شان تبلیغات مختلف و جمع آوری کمک های مالی و جنسی و بازاریابی برای کالاهای اسرائیلی است. از جمله فعالیت های این سفارت، باید به برگزاری کنفرانس بین المللی رهبران مسیحی صهیونیست اشاره کرد که در اوت سال 1985 در سوئیس تشکیل شد و نتیجه اش صدور بیانیه ای بود که شرکت کنندگان در آن ضمن تاکید بر مواضع سنتی موید دولت اسرائیل، به دولت و شهروندان اسرائیلی به خاطر دستاوردهای چهل سال اخیرشان تبریک گفتند و از همگان خواستند که قدس را پایتخت اسرائیل بشناسند و «یهودا و سامره» (کرانه باختری) را بخش هایی از سرزمین اسرائیل بدانند. سران صهیونیست مسیحی در بیانیه مذکور همچنین به ملت هایی که با ملت یهود دشمن هستند، هشدار دادند. انجمن کلیساهای خاورمیانه به شدت این بیانیه را محکوم کرد. سفارت بین المللی مسیحیت در قدس یک نمونه آشکار از جانبداری جریان اصولگرای مسیحی آمریکا از دولت اسرائیل و استفاده مغرضانه از دین برای تحقق اهداف سیاسی است. ضمنا یک سری رفتارهایی باعث می شود که صهیونیست های مسیحی در صف دوستان اسرائیل جای گیرند که از آن جمله باید به موارد ذیل اشاره کرد:

1ـ تشویق گفتگو میان یهودیان و مسیحیان

2ـ مقابله با آنتی سمتیزم

3ـ معرفی ریشه های یهودی آیین مسیحیت و تاکید فراوان بر آن، به گونه ای که مسیحیت به عنوان یکی از شاخه های یهودیت به شمار رود.

4ـ انجام اقدامات انسان دوستانه در حق پناهندگان یهودی

5ـ مقابله با مواضع میانه یهودی که تلاش می کنند تا بر اساس اصل زمین در مقابل صلح عمل کنند.

صهیونیسم مسیحی در ترازوی کلیساهای آمریکا

«هلن کوبان» از نویسندگان برجسته آمریکا می گوید: «همه ما تحلیل های خبری را خواندیم و دیدیم که بیشترین حمایت سیاسی که از شارون در ایالات متحده صورت گرفت، از سوی طایفه یهودیان آمریکا نبود، بلکه از سوی انجمن های راستگرای مسیحی بود. آیا این بدان معناست که همه مسیحیان در ایالات متحده بر ضد منافع فلسطین، جهان اسلام و عرب تلاش می کنند و اندک اندک حس تمایل به اینکه درگیری دولت آمریکا با جهان اسلام، به سمت جنگ های صلیبی کشیده شود، در وجود مردم آمریکا تقویت می شود؟» این نویسنده آمریکایی در پاسخی بجا به این پرسش می گوید: «خوشبختانه، وضعیت در داخل جامعه آمریکا تا این حد فاجعه بار نیست. با وجود آنکه جمعیت های راستگرای مسیحی از قدرت وافری برخوردارند، ولی توانایی هیمنه بر تمامی جامعه آمریکا را ندارند. شایان ذکر است که نسبت پایینی از مسیحیان آمریکایی از برنامه های جمعیت های راستگرای مسیحی در مورد خاورمیانه حمایت می کنند؛ البته مشکل اینجاست که راستگرایان مسیحی بالاترین مناصب دولتی را در اختیار دارند و تاثیر عجیبی بر تصمیم گیری های سیاسی کشور دارند؛

حال آنکه دیگر گروه ها و جمعیت های مسیحی «غیر راستگرا» از آن چنان جایگاهی برخوردار نیستند که این وضعیت را تغییر دهند.»

آن چیزی که هلن کوبان می گوید عین صواب است. واقعیت آن است که صهیونیسم مسیحی از نظر عددی، نسبت بسیار کمی را در میان دیگر کلیساهای آمریکا دارد؛ ولی فعالیت شان بسیار قوی است. انجمن های صهیونیست مسیحی، جمعیت های تعمیددهندگان جنوبی (Southern Baptist) را نیز رهبری می کنند.

جمعیت تعمیددهندگان جنوبی با دیگر کلیساهای راستگرای آمریکایی، حدود شانزده درصد از ساکنان آن را تشکیل می دهند. ضمنا چهار جمعیت بزرگ مسیحی پروتستان که شامل «لوتری ها»، «آنگلیکن ها» و ... می شود، نسبت پانزده درصد از ساکنان را تشکیل می دهند. بد نیست که خدمت تان عرض کنم که چهار جمعیت مذکور به همراه مسیحیان کاتولیک و ارتدوکس عموما از مسئله فلسطین حمایت می کنند و تمامی آنها و حتی کلیسای «میثودیست» که جرج دبلیو بوش ظاهرا به آن گرایش دارد، نیز با صدور بیانیه هایی جنگ علیه عراق را محکوم و آن را جنگی غیر اخلاقی و غیر قانونی توصیف و تاکید کردند که این جنگ از نظر مسیحیان محکوم شده است.

چگونه با صهیونیسم مسیحی مقابله کنیم؟

اگر دولت حاضر آمریکاـ از بالاترین مناصب گرفته تا مشاوران شان ـ تحت نفوذ صهیونیسم و یهودیان است؛ اگر بوش بیش از روسای جمهور پیشین آمریکا و حتی بیش از کارتر و ریگان فریفته دیدگاه های صهیونیست های مسیحی شده است ؛ آیا درست کردن مسیر امور کار غیر ممکنی است؟ آیا صهیونیسم و صهیونیسم مسیحی یک قدر محتوم است که ما باید ضرباتش را بپذیریم و گردن را در برابر زور خم کنیم؟

هرگز! ما باید مقاومت کنیم. ما باید مقاومت کنیم زیرا حق با ماست، چرا که ما فرزندان حقیقت، عدالت و صلح هستیم. همان طور که مبارزان قهرمان لبنان توانستند ماشین جنگی رژیم صهیونیستی را به عقب نشینی وادارند، هر کدام از ما نیز باید به نوبه خود مقاومت کند. همه ما ـ دولت، احزاب، گروه های مختلف ـ باید مقاومت کنیم. اجازه بدهید که خیلی مختصر در مورد فعالیت های شورای کلیساهای خاورمیانه برای مقابله با مسئله صهیونیسم، به ویژه صهیونیسم مسیحی صحبت کنم:

اول: اینکه شورای کلیساهای خاورمیانه مسئله فلسطین، چالش اعراب و اسرائیل و گفتگوی میان اسلام و مسیحیت را به منظور رشد همزیستی مسالمت آمیز در راس اهتمامات خود قرار داده است که تمامی آنها در راستای مقابله با صهیونیسم ـ خواه اسرائیلی باشد و خواه مسیحی ـ صورت می گیرد.

شورای کلیساهای خاورمیانه در سال های اخیر به شکل بی سابقه و استثنایی روابط خود را با سازمان عربی «گفتگوی اسلام و مسیحیت» افزایش داده و همایش های داخلی، منطقه ای و بین المللی را برای بررسی آثار صهیونیست زدگی سیاست جهانی برگزار کرده است که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

ـ مسلمان و مسیحیان دست در دست هم برای نجات قدس ـ ژوئن 1996

ـ میراث ابراهیمی و گفتگوی اسلام و مسیحیت ـ ژوئیه 1998

ـ همزیستی مسالمت آمیز و تنش های دینی ـ مارس 2000

ـ تلاش برای پایان بخشیدن به محاصره عراق ـ اکتبر 2001

ـ مسلمان و مسیحیان، دست در دست هم برای مقابله با چالش های کنونی ـ دسامبر 2002

به تمامی این برنامه ها، دیدارها و فعالیت های دیگر را نیز باید اضافه کرد که از آن جمله اقدامی است که در هنگام صدور قانون آمریکایی مربوط به فشارهای دینی در خاورمیانه انجام شد. بنده در آن وقت به کنگره رفتم تا در برابر همگان شهادت دهم آنچه که دولت آمریکا در مورد فشارهای دینی (جلوگیری از انجام آداب و مراسم دینی و مسائلی از این قبیل) در خاورمیانه می گوید، به هیچ وجه صحت ندارد.

دوم: شورای کلیساهای خاورمیانه برای مقابله با رسانه های صهیونیستی که در حال حاضر رسانه های غربی را ـ به ویژه در مسئله ای مانند چالش میان اعراب و اسرائیل ـ تحت نفوذ خود گرفته اند، از طریق کانال های مشخصی افکار عمومی غرب را خطاب قرار می دهد و در راستی اصلاح چهره مخدوشی که از فرزندان خاورمیانه، مسلمانان، اسلام و عرب ارائه کرده اند، می کوشد.

این کانال ها عمدتا همپیمانان شورای کلیساهای خاورمیانه یا شوراهای جهانی، منطقه ای و محلی کلیساها هستند. به این صورت بود که گروه هایی را برای کار در زمینه خاورمیانه تشکیل دادیم تا آنکه به موازات سفارت بین المللی مسیحیت (صهیونیت) در قدس فعالیت کند. این گروه ها و تیم ها در شماری از ایالت های شمال آمریکا مستقر هستند و از گروه های عربی، به ویژه فلسطینی استقبال می کنند و از آنها در مورد واقعیت های جاری در خاورمیانه می شنوند. ضمنا شورای کلیساهای خاورمیانه بارها از شوراهای کلیساهای مختلف در سراسر جهان دعوت به عمل آورد تا از کشورهای خاورمیانه دیدن کنند و از نزدیک با واقعیت های جاری در آن آشنا شوند و اعضای این شوراها نیز پس از بازگشت بیانیه هایی را نه تنها خطاب به فرزندان کلیسا، بلکه خطاب به تمامی شهروندان کشورهای تابع شان صادر کردند که تصویری متفاوت از آنچه که در افکار عمومی غرب می گذرد، ارائه دادند ؛ تصویری در مورد وضعیت ما و نیازمان به حق، عدالت و صلح.

به عنوان نمونه می توان به 50 آمریکایی اشاره کرد که هفت ماه پیش به اینجا آمدند. شمار زیادی از آنها از جماعت انجیلی ها بودند و کسی نمی دانست که از راستگرایان مسیحی تندرو هستند یا معتدل؟ آنها بعد از آنکه به همت حزب الله منطقه را گشتند، دیدند و شنیدند، گفتند: «آیا می توان سه روز دیگر در منطقه جنوب بمانیم؟» و پس از آن، با یک تفکر و تصور جدید به کشورشان بازگشتند.

می خواهم این مسئله را خدمت تان عرض کنم که برخی ها، گروه آمریکایی را از سفر به جنوب، بلکه از سفر به لبنان برحذر می داشتند و می گفتند که امکان دارد کشته شوند زیرا لبنانی ها تروریست و جنایتکارند. این تصویر امروز کاملا تغییر کرده است. ما امروز نیاز به افرادی داریم که [بعد از دیدن منطقه] حقیقت ها را بگویند و تصویر مخدوشی را که از ما در افکار عمومی غرب شکل گرفته است، تصحیح کنند.

در پایان در مورد صهیونیسم مسیحی باید بگویم که شورای کلیساهای خاورمیانه کاملا خطرات این جریان علیه مسئله فلسطین، روابط میان اسلام و مسیحیت و همچنین مسیحیان شرقی را درک می کند. ضمنا شورای کلیساهای خاورمیانه اولین گروهی بود که کنفرانس صهیونیستی سفارت بین المللی مسیحیت در آوریل 1985 را محکوم کرد. آنچه که در بیانیه کمیته اجرایی شورای کلیساهای خاورمیانه در این باره آمده است: «ما سوء استفاده از متون کتاب مقدس و همچنین بازی با احساسات مسیحیان برای تقدیس تشکیل یک دولت خاص و جلب مشتری برای سیاست های آن را محکوم می کنیم.»

شورای کلیساهای خاورمیانه یک تیم خاص را برای مقابله با صهیونیسم مسیحی اختصاص داه است. این تیم در سال 1988 کتابچه ای را به زبان انگلیسی تدوین کرد و در آن، به تشریح این جریان و تکذیب ادعاهای آن پرداخت. ترجمه کتابچه مذکور در سال 1991 به زبان عربی چاپ شد، البته نسخه های آن پایان یافته است و تلاش مان را صرف تجدید چاپ آن می کنیم.

پایان

در پایان می خواهم در برابر شما عزیزان، بر نکات ذیل تاکید کنم:

اول اینکه چیزی که به نام صهیونیسم مسیحی شناخته می شود، هیچ ربطی به مسیحیت ندارد ؛ بلکه در واقع سوء استفاده از مسیحیت و متون کتاب مقدس برای خدمت به منافع صهیونیسم است.

دوم آنکه صهیونیسم مسیحی توطئه ای است که علیه مسیحیان جهان، به ویژه مسیحیان عرب طراحی شده است و باعث تخریب تمامی پروژه های گفتگو میان اسلام و مسیحیت می شود و دفاع از مقوله چالش تمدن ها و ادیان به ویژه مسیحیت و اسلام به شمار می رود. صهیونیسم مسیحی در واقع تلاشی برای از بین بردن همزیستی مسالمت آمیز میان مسلمانان و مسیحیان در جهان عرب است، همزیستی که مدت هاست تجربه اش کردیم و از زمان آغاز اسلام و در تلخی ها و شیرینی هایش با هم بودیم.

سوم آنکه این امر می طلبد که همه ما برای آگاهی بخشی تلاش کنیم و مانع از انحراف دین و استفاده ابزاری از آن برای توجیه تجاوزات و سیاست های ظالمانه و همچنین تقدس بخشیدن به یک سری توهمات ویرانگر شویم.

چهارم آنکه فکر می کنم با حرف های خودم توانسته باشم به پرسشی که به عنوان موضوع برای کنفرانس بنده انتخاب شده بود، یعنی «صهیونیسم مسیحی یا صهیونیسم آمریکایی؟» پاسخ بگویم. اگر بخواهم چکیده بحث را در چند جمله جمع کنم، باید بگویم همان طور که مفاهیمی همچون نژادپرستی، تبعیض نژادی، استعمار، استکبار و ظلم با مفاهیمی همچون محبت، تواضع، اخوت، عدل، حق و صلح تناقض دارند، صهیونیسم و مسیحیت نیز دو امر متناقضند؛ اما اینکه صهیونیسم آمریکایی از مسیحیت به عنوان ابزار و توجیهی برای طرح های خود استفاده می کند، امری است که متاسفانه در آمریکا رخ داده است و ـ خدای ناکرده ـ این امکان نیز وجود دارد در هر کشور دیگری نیز رخ دهد. حرف آخر ما مسیحیان، همان چیزی است که حضرت عیسی (ع) می گفت: «آنها را می شود از کارهای شان شناخت.»

پنجمين و آخرین نکته آن است که در این روزهای سخت که عزیزان مان در عراق در چنین وضعیت اسفباری زندگی می کنند و هراس ما از این است که این فاجعه دیگر ملت های منطقه را نیز در بر گیرد و جنگ در عراق ابعادی غیر از ابعاد واقعی اش به خود بگیرد و به نام جنگ صلیبی شناخته شود؛ باید از تمامی رهبران سیاسی و دینی لبنان که در راستای تحکیم وحدت ملی و مقابله با هر گونه انحرافی که ممکن است به از بین رفتن همبستگی ملی بیانجامد، می کوشند تشکر کنم؛ به ویژه سید حسن نصر الله، دبیر کل حزب الله که چند روز پیش در برابر ده ها هزار لبنانی می گفت: «باید برای نامگذاری جنگ آمریکا علیه عراق، به دنبال نام دیگری غیر از جنگ صلیبی باشیم.» آری! باید با هم به دنبال نام هایی حقیقی برای جنگ آمریکا علیه عراق باشیم، جنگی که رخدادها، ظالمانه بودن آن را روشن کرده است و باید همه برای مقابله با «قدرت» تلاش کنیم و به یاری «حقیقت» بشتابیم.

 

«إن الله الذي هو علی کل شيء قدیر لسمیع مجیب»




:: موضوعات مرتبط: فراماسونري , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : amirantimasan
تاریخ : دو شنبه 9 مرداد 1387
مطالب مرتبط با این پست
» احمد الحسن یمانی کیست؟
» مردوک خدای خون خوار
» خاندان شیطانی روچیلد
» كلوپ روتاري ، عضوي از فراماسونري جهاني
» همه چیز درمورد باراک اوباما
» تصویری از دختر عجیبی که تنها ۱۳ روز در سال خود را نشان می دهد
» پرده برداری از نماد شیطان در باکو+عکس
» آنتوان لاوی(Anton LaVey) مؤسس و کاهن اعظم کلیسای شیطان. نویسنده کتاب انجیل شیطانی و بنیان گذار شیطان
» آمریکا چگونه با چند عکس کار فرهنگی می کند + تصاویر
» نماد شیطان پرستی در خیابانهای کیش + عکس
» قانون اساسي ماسون‌هاي (عصر خِرد )+ تصاویر
» شيطان و خرافة تجسّد و دروازة شياطين در رسانه‌هاي غربي
» برخى از كمينگاههاى شيطان‏
» جوانان شیطان پرست؟!
» سخنان سخیف و توهین آمیز دکتر الهی قمشه ای و تمسخر روایات معتبر و ارزشمند شیعه + فایل صوتی
» بازی انگلیسی
» خيانتها و جنايات شيطان‏
» شيطان پرستان - دعوت كنندگان به شر و بزهكاري – قسمت1
» شيطان پرستان - دعوت كنندگان به شر و بزهكاري – قسمت2
» فرماندهان آخرالزماني شیطان
» افكار و اعتقادات شيطان پرستان
» شیطان و کودکان
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: